رقیه میگوید، شوهرش رانندۀ موتر بود و مواد خوراکی را برای فروش به قریهها میبرد.
او میگوید که با شوهرش هر دو کار میکردند و میتوانستند مصارف خانوادهشان را تأمین کنند.
رقیه که مادر ۶ فرزند است، در آن زمان در یک شفاخانه صفا کار بود.
او میگوید، شوهرش یک روز پس از اینکه مثل همیشه در ولایت میدان وردک به کار رفته بود، دیگر برنگشت تا اینکه جنازۀ خون آلود او را به خانه آوردند و دقیق نمیداند که عامل اصلی قتل شوهرش کی یا کیها بودند.
رقیه افزود، با کشته شدن شوهرش، وضعیت اقتصادیاش از پیش هم بدتر شد و مجبور بود به تنهایی بار سنگین مخارج زندگی خود و اولادهایش را به شانه بکشد.
رقیه که اکنون در هوتلهای عروسی با مزد کم صفاکاری میکند، میگوید که در حال حاضر این مسئولیت بیشتر از پیش بر دوشش سنگینی میکند:
"من نانآور خانۀ خودم هستم خیلی سخت است، واقعاً سخت است برایم بخاطر چه میگویم من همین حالا در ماه پنج هزار خیلی زحمت بکشم در هوتلها بروم کار کنم محفل دو صد برایم میدهند آیا من این دو صد را خرچ خانه کنم؟ آیا این دوصد را کرایه خانه بدهم؟ آیا من این دوصد را پیسه آب و برق را بدهم؟ آیا من این دوصد را برای بچه ۷ سالۀ خود کتابچه و قلم بخرم؟ من خودم حیران خدا ماندم که چه رقم پوره کنم".
به گفتۀ رقیه، او ماه ۲هزار افغانی کرایه خانه میهد و برخی اوقات همسایهها نان خود را با رقیه و فرزندان قد و نیم قدش تقسیم میکنند تا شب را در گرسنگی نگذرانند.
او میگوید که بیشتر وقتها نیز تنها با نان خشک شکمشان را سیر میکنند.
نازبوبو، زن دیگری است که میگوید، شوهر و یک پسرش حدود دو سال پیش در انفجار یک رنجر پولیس در کندز کشته شدند.
نازبوبو که اکنون با یک پسر معیوب و یک دختر جوانش در منطقۀ خیرخانۀ کابل زندگی میکند، میگوید که شوهرش آشپز بود.
او به رادیو آزادی گفت، هنگامی که جنازۀ شوهر و پسرش را در خانه دید از منزل دوم خانه خودش را پائین انداخت که دست و کمرش آسیب دید و تا اکنون با این آسیبهای جسمی دست و پنجه نرم میکند.
نازبوبو میگوید، در روزهای پس از مرگ شوهر و پسرش در خانههای مردم لباسشویی میکرد، اما اکنون دیگر نسبت بیماریاش توان این کار را هم ندارد:
"یک ذره خوبترک که بودم میرفتم کالا میشستم، کار میکردم حالا چیزی کرده نمیتوانم مچم کم خون هستم، اگر کار کنم دست و پایم را لرزه میگیرد".
نازبوبو میگوید، یک پسر دیگرش هم گم شده و چند سال است از او بیخبر است.
به گفتۀ او، دختر جوانش با فروختن خریطههای پلاستیکی و قلم در سرکهای کابل، تلاش دارد از بار سنگین مسئولیت اقتصادی خانه که بر دوش او است، بکاهد.
این مادر و دختر همچنان به رادیو آزادی گفتند، هیچ یک از بستگانشان به آنان کمک نکردند و تا هنوز چند ماه کرایه خانهشان را نیز نپرداخته اند.
این زنان سرپرست خانوادههایشان میگویند، آنان مجبور اند به تنهایی برای مراقبت از خود و خانوادهشان آستین بربزنند، اما به گفتۀ آنان، با محدودیتهای طالبان بر کار زنان، شانس زیادی ندارند.
حکومت طالبان در کنار دیگر محدودیتها، زنان را از کار در بیشتر ادارههای دولتی و تمام ادارههای غیردولتی منع کردند که این موضوع سطح عاید زنان سرپرست خانواده را که شوهرانشان قربانی جنگ شدند، به شدت کاهش داده است.